دیوان لطفعلی بیک آذر بیگدلی
نویسنده:
لطفعلی بیک آذربیگدلی
امتیاز دهید
بهکوشش: حسن سادات ناصری، غلامحسین بیگدلی
مروری بر کتاب دیوان لطفعلی بیک آذر بیگدلی
آذر بیگدلی، لطفعلی بیگ آذر بیگدلی، شاملو (۱۱۳۴-۱۱۹۵ق/۱۷۲۲-۱۷۸۱م)، شاعر و تذکرهنویس سده دوازدهم هجری می باشد.
آذر در آغاز شاعری «واله» و «نکهت» تخلص میکرد، ولی بعداً تخلص «آذر» را برای خود برگزید. وی با کسانی چون شعله و مشتاق و هاتف و شاعران دیگری که نهضت بازگشت ادبی را بنیاد نهاده بودند، مصاحبت و همکاری داشت و در شیوه شاعری از «طرز فصحای متقدمین» پیروی میکرد.
آذر در بیشتر انواع شعر از غزل و قصیده و مثنوی و رباعی طبعآزمایی کرده است.
وی قصایدی در مدح جانشینان نادر و کریمخان زند و برخی از معاصران خود دارد. مضمون غزلیاتش غالباً عرفانی و اخلاقی و عاشقانه است.
به شیخ شهر، فقیری ز جوع برد پناه
بدین امیدکه از جود، خواهدش نان داد
هزار مسئله پرسیدش از مسائل و گفت:
اگر جواب ندادی نبایدت نان داد!
نداشت حال جدال آن فقیر و شیخ غیور
ببرد آبش و نانش نداد تا جان داد
عجبکه با همه دانایی این نمیدانست
که حق به بنده نه روزی به شرط ایمان داد
من و ملازمت آستان پیر مغان
که جام می به کف کافر و مسلمان داد .
بیشتر
مروری بر کتاب دیوان لطفعلی بیک آذر بیگدلی
آذر بیگدلی، لطفعلی بیگ آذر بیگدلی، شاملو (۱۱۳۴-۱۱۹۵ق/۱۷۲۲-۱۷۸۱م)، شاعر و تذکرهنویس سده دوازدهم هجری می باشد.
آذر در آغاز شاعری «واله» و «نکهت» تخلص میکرد، ولی بعداً تخلص «آذر» را برای خود برگزید. وی با کسانی چون شعله و مشتاق و هاتف و شاعران دیگری که نهضت بازگشت ادبی را بنیاد نهاده بودند، مصاحبت و همکاری داشت و در شیوه شاعری از «طرز فصحای متقدمین» پیروی میکرد.
آذر در بیشتر انواع شعر از غزل و قصیده و مثنوی و رباعی طبعآزمایی کرده است.
وی قصایدی در مدح جانشینان نادر و کریمخان زند و برخی از معاصران خود دارد. مضمون غزلیاتش غالباً عرفانی و اخلاقی و عاشقانه است.
به شیخ شهر، فقیری ز جوع برد پناه
بدین امیدکه از جود، خواهدش نان داد
هزار مسئله پرسیدش از مسائل و گفت:
اگر جواب ندادی نبایدت نان داد!
نداشت حال جدال آن فقیر و شیخ غیور
ببرد آبش و نانش نداد تا جان داد
عجبکه با همه دانایی این نمیدانست
که حق به بنده نه روزی به شرط ایمان داد
من و ملازمت آستان پیر مغان
که جام می به کف کافر و مسلمان داد .
آپلود شده توسط:
simin
1394/03/01
دیدگاههای کتاب الکترونیکی دیوان لطفعلی بیک آذر بیگدلی
قـاصـد از ننـگ، زِ مـن نامـه بـه جـائی نَبـــَرد .... ور بـَرد، نامِ چـو من بی سـر و پـائی نبرد
حـالِ آن بنـده چـه باشـد، که چو آزار شـود .... جْـز درِ خواجـه ی خـود، راه به جـائی نبـرد
غیـر اْفتـد به گمان، کز پیِ دلجوئی ی او است .... چـو به جـورم کشـد و نامِ خطائی نبرد
نـام من بْـرده ندانم زِ غضب یـا کَــرَم است .... ز آنکـه شــاهی به عَبـَـث، نامِ گدائی نبرد
می رود از همـه کس قاصــد و مـن می گـویـم .... که؛ پیــامی زِ منـش غیـرِ دعایی نبـرد
نبرم از تو شکایت به کسی جز تو که دوست ....گِلِه ی دوست بجز دوست به جائی نبرد
غیــرِ آذر، که زِ غَــم مْــرد و ازو شــکوه نکــرد .... دگــر آن بِه کـه کســی نامِ وفــائی نبرد
با تشکر از جناب kalltun